نان بازو

اومدم یه مشت آذوقه مورچه‌ها رو ریختم جلوشون، گفتم ببرید، برید اگه کم بود بازم بیاین. دیدم وایسادن دست نمی‌زنن! رییسشون زل زد تو چشام گفت: ما نون بازومونو می‌خوریم، اینا از گلومون پایین نمی‌ره!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد