بابا کیه؟ اونیه که تا هست دیده نمیشه. ولی وقتی که میره کمر آدم میشکنه. اونجاس که آدم دنبال یه پشت، یه ستون از جنس غیرت، یه تکیهگاه و یه عاشق و شیفته خانواده میگرده. ولی افسوس...
آرامم...
مثل مزرعهای که تمام محصولش را ملخها خوردهاند؛
دیگر نگران داسها نیستم.
به دادشم گفتم لپتاپمو بده. دو متر کلا از هم فاصله داشتیم. دیدیم نه میتونه پرت کنه، نه میتونه سُر بده. آخرش گذاشتش روی یه پتو گفت بکش از اونور!
برای
مردم غمگین زندگی در شهر آسانتر است؛
در شهر شخص میتواند صدسال زندگی کند، بدون آنکه متوجه شود مرده و خیلیوقت پیش
تبدیل به خاک شده است...
یارو نه درس خونده، نه شغلی داره، نه ماشینی... خلاصه هیچی نداره؛ ازش میپرسی ازدواج کردی؟ با اعتمادبهنفس میگه: هنوز دم به تله ندادم! لامصب تو خودت تلهای!
گنجشک
کوچولو از پشت شیشه گفت: من همیشه باهات میمونم...
و گنجشک توی اتاق فقط نگاش کرد!
گنجشک کوچولو گفت: من واقعا عاشقتم...
اما گنجشک توی اتاق باز هم نگاش کرد.
امروز
دیدم گنجشک کوچولو پشت شیشهی اتاقم یخ زده!
اون هیچوقت نفهمید گنجشک توى اتاقم چوبی بود!
حکایت
بعضی از ماهاست، خودمونو نابود میکنیم واسه آدمایِ چوبى؛
کسایی که نه میبیننمون، نه صدامونو میشنون...
روزی اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی! پیرمرد گفت: ازکجا معلوم؟! فردا اسب پیرمرد با چند اسب وحشی برگشت. مردم گفتند: چقدر خوششانسی! پیرمرد گفت: از کجا معلوم؟! پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست. مردم گفتند: چقدر بدشانسی! پیرمرد گفت: از کجا معلوم؟! فردایش از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند، بهجز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود. مردم گفتند: چقدر خوششانسی! پیرمرد گفت: از کجا معلوم؟!...
زندگی پر از خوششانسیها و بدشانسیهای ظاهری است، شاید بدترین بدشانسیهای امروزتان مقدمه خوششانسیهای فردایتان باشد. از کجا معلوم؟!!
وقتی
سرتون درد میگیره با نوک انگشت دو طرف شقیقههاتونو بمالید؛
شاید خوب نشید ولی کلا کلاس داره، تو فیلما پولدارا سردرد که میگیرن اینکارو میکنن!