-
نگاه
13 اردیبهشت 1393 19:07
آمدهام بلکه نگاهم کنی عاشق آن لحظه طوفانیم
-
بینشان
13 اردیبهشت 1393 19:06
ای عشق بینشان ز تو من بینشان شدم...
-
دفتر دل
13 اردیبهشت 1393 19:05
قلمها گیرم از هر استخوانم مرکب گیرم از خون رگانم بگیرم کاغذی از دفتر دل نویسم بهر یار مهربانم
-
نثار
13 اردیبهشت 1393 19:04
زمین را از آسمان نثار است و آسمان را از زمین غبار. سعدی
-
بیهوده
13 اردیبهشت 1393 19:03
بیهوده نیست عشق، این را از آن دو چشم، و از آن نگاه، که هیچگاه ندیدم، دانستم، بیهوده نیست عشق... ضیا موحد
-
محال
13 اردیبهشت 1393 19:00
آنجا که عشق فرمان میدهد، محال سر تسلیم فرود میآورد.
-
معامله
13 اردیبهشت 1393 18:59
رفیق معامله فسخ شد! در قبال دنیا یک تار مویت را میخواستند، ندادم.
-
دوست
13 اردیبهشت 1393 18:54
خدایا! همه از تو میخواهند "بدهی"؛ من از تو میخواهم "بگیری". دلتنگی، ملال، غم و غصه را از لحظهلحظه روزگار دوست.
-
حساسیت
13 اردیبهشت 1393 17:48
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بیاختیار خیس میشوند. میگویند: حساسیت فصلی است. آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم.
-
بمان
13 اردیبهشت 1393 17:48
با من بمان... آنان که رفتنشان را طاقت آوردم تو نبودند.
-
تنهایی
13 اردیبهشت 1393 17:47
تنهایی را بلندترین شاخه درخت خوب میفهمد؛ انگار هرچه بزرگتر میشویم تنهاتر میشویم. بهراستی خدا از بزرگی تنهاست یا از تنهایی بزرگ...؟
-
کاه
13 اردیبهشت 1393 17:45
چایت را بنوش، نگران فردا نباش، از گندمزار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها. نیما یوشیج
-
پیله
13 اردیبهشت 1393 17:44
عجیب است! چرا بین اینهمه آدم پیله کردهام به تو؟ شاید فقط با تو پروانه میشوم...!
-
هوا
13 اردیبهشت 1393 16:40
میان مشغلههای خودم گمم اما دلم برای هوایت همیشه بیکار است
-
الف
13 اردیبهشت 1393 16:39
جهانم بی تو الف ندارد.
-
محک تجربه
13 اردیبهشت 1393 16:29
خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیهروی شود هر که در او غش باشد ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد حافظ
-
سرای فریب
13 اردیبهشت 1393 16:27
چنین است رسم سرای فریب گهی بر فراز و گهی بر نشیب یکی را برآرد به چرخ بلند یکی را کند خوار و زار و نژند فردوسی
-
قامت یار
13 اردیبهشت 1393 16:25
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم حافظ
-
روزگار
13 اردیبهشت 1393 16:22
ما عاشقیم و خوشتر از این کار، کار نیست یعنی به کارهای دگر اعتبار نیست بر ما گذشت نیک و بد، اما تو روزگار فکری به حال خویش کن این روزگار نیست عماد خراسانی
-
نازکخیال
13 اردیبهشت 1393 16:19
با چون منی نازکخیال، ابرو کشیدن از ملال زشت است ای وحشی غزال، اما چه زیبا میکنی ای غم بگو از دست تو، آخر کجا باید شدن در گوشه میخانه هم، ما را تو پیدا میکنی شهریار
-
دل دوست
13 اردیبهشت 1393 16:13
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد شب، چو خورشید جهانتاب نهان از نظر است طی این مرحله با نور مهی باید کرد عبدالوهاب نشاط اصفهانی
-
تقدیر
13 اردیبهشت 1393 16:11
قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست قومی دگر حواله به تقدیر میکنند فیالجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر کاین کارخانهایست که تغییر میکنند حافظ
-
بحر فکر
13 اردیبهشت 1393 16:07
تا دل به مهرت دادهام در بحر فکر افتادهام چون در نماز استادهام گویی به محرابم دری گر رفته باشم زین جهان بازآیدم رفته روان گر همچنین دامنکشان بالای خاکم بگذری سعدی
-
غم
13 اردیبهشت 1393 16:05
اندر دل بیوفا غم و ماتم باد آن را که وفا نیست ز عالم کم باد دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد جز غم که هزار آفرین بر غم باد مولوی
-
عهد
13 اردیبهشت 1393 16:00
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم صفای خلوت خاطر از آن شمع چو گل جویم فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم حافظ
-
تواضع
13 اردیبهشت 1393 15:49
گدا گر تواضع کند خوی اوست ز گردن فرازان تواضع نکوست اگر زیردستی بیفتد چه خاست؟ زبردست افتاده مرد خداست سعدی
-
بیوفایی
13 اردیبهشت 1393 15:47
ز فراق چون ننالم من دلشکسته چون نی که بسوخت بند بندم ز حرارت جدایی سر برگ گل ندارم ز چه رو روم به گلشن؟ که شنیدهام ز گلها همه بوی بیوفایی فخرالدین عراقی
-
چرخ نیلوفری
13 اردیبهشت 1393 15:45
بسوزند چوب درختان بی بر سزا خود همین است مر بیبری را درخت تو گر بار دانش بگیرد به زیر آوری چرخ نیلوفری را ناصر خسرو قبادیانی
-
سر میفروش
13 اردیبهشت 1393 15:43
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش وز شما پنهان نشاید کرد سرّ میفروش گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش حافظ
-
نام تو
13 اردیبهشت 1393 15:41
با هر چه عشق، نام تو را میتوان نوشت با هر چه رود، راه تو را میتوان سرود بیم از حصار نیست، که هر قفل کهنه را با دستهای روشن تو میتوان گشود محمدرضا عبدالملکیان