باید که
رفت و جا گذاشت دل خویش را
همسایهها، خاطرات، قوم و خویش را
راهی
به جز سفر علاج درد نیست
وقتی که جای نوش میدهند نیش را
ترسم
که اضطراب و تیرگی این مکان
اندر جوانیام سفید کند موی سر و ریش را
شاید هوای
تازهای در شهر دیگری
از سینهام برون کند این حال پریش را
باید که
از این خانه سیاه گذر کنم
از بر شدم این بازی پر مات و کیش را
حامد میساقی مکوند، 27 ساله از اهواز