نگاه

آمده‌ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه طوفانیم

بی‌نشان

ای عشق بی‌نشان ز تو من بی‌نشان شدم...

دفتر دل

قلم‌ها گیرم از هر استخوانم
مرکب گیرم از خون رگانم
بگیرم کاغذی از دفتر دل
نویسم بهر یار مهربانم

نثار

زمین را از آسمان نثار است و آسمان را از زمین غبار.

سعدی

بیهوده

بیهوده نیست عشق، این را از آن دو چشم، و از آن نگاه، که هیچ‌گاه ندیدم، دانستم، بیهوده نیست عشق...

ضیا موحد

محال

آنجا که عشق فرمان می‌دهد، محال سر تسلیم فرود می‌آورد.

تنهایی

تنهایی را بلندترین شاخه درخت خوب می‌فهمد؛ انگار هرچه بزرگ‌تر می‌شویم تنهاتر می‌شویم. به‌راستی خدا از بزرگی تنهاست یا از تنهایی بزرگ...؟

کاه

چایت را بنوش، نگران فردا نباش، از گندمزار من و تو مشتی کاه می‌ماند برای بادها.

نیما یوشیج

الف

جهانم بی تو الف ندارد.

قامت

نه هر چه به قامت مهتر، به قیمت بهتر.

سعدی

جوینده تو

الهی گل‌های بهشت در پای عارفان خار است، جوینده تو را با بهشت چه کار است؟

خواجه عبدالله انصاری

این جهان

احمق مردا که دل در این جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند.

ابوالفضل بیهقی

مادر

نگاه همه مادرها همیشه منتظر است...

بید

الهی همچون بید می‌لرزم، که مبادا به هیچ نیرزم.

خواجه عبدالله انصاری

ابر

تا نگرید ابر، کی خندد چمن؟

مولوی