-
اشتباه
25 اردیبهشت 1393 13:27
-
موج سودا
25 اردیبهشت 1393 13:19
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن ترک من خراب شبگرد مبتلا کن ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن مولوی
-
آرایش
25 اردیبهشت 1393 13:10
واکنش آقایون در برابر آرایش خانوماشون: موقع خرید: مگه داری میری مهمونی؟ موقع مهمونی: مگه داری میری عروسی؟ موقع عروسی: مگه تو عروسی؟!
-
باور
25 اردیبهشت 1393 13:06
زندگی باور میخواهد، آن هم از جنس امید، که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد، یک امید قلبی به تو گوید که خدا هست هنوز...
-
خودت باش
24 اردیبهشت 1393 23:20
-
حس
24 اردیبهشت 1393 23:18
در مردها حسی هست که اسمشو میذارن "غیرت" و به همون حس در خانمها میگن "حسادت" اما من به هردوشون میگم "عشق" تا عاشق نباشی، نه غیرتی میشی نه حسود.
-
کندی
24 اردیبهشت 1393 23:05
کامپیوترم به درجهای از کندی رسیده که وقتی دابل کلیک میکنم رو مای کامپیوتر بعد 5 دقیقه پیغام میده: داداش کجا رو کلیک کرده بودی؟!
-
بو
24 اردیبهشت 1393 23:03
عمریست تا ز زلف تو بویی شنیدهام زان بوی در مشام دل من هنوز بوست حافظ بد است حال پریشان تو ولی بر بوی زلف یار پریشانیت نکوست حافظ
-
دل
24 اردیبهشت 1393 22:59
به آدمها دل نده، تو که از خدایشان عاشقتر نیستی. آنها خدای خود را به نیمه نانی میفروشند.
-
عیب
24 اردیبهشت 1393 20:05
مایه اصل و نسب در گردش دوران زر است هر کسی صاحب زر است او از همه بالاتر است دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست جای چشم ابرو نگیرد چونکه او بالاتر است ناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست روی دریا، خس نشیند قعر دریا گوهر است شصت و شاهد هر دو دعوی بزرگی میکنند پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است آهن و فولاد از یک کوه...
-
یغما
24 اردیبهشت 1393 20:02
دل بردی از من به یغما، ای ترک غارتگر من دیدی چه آوردی ای دوست، از دست دل بر سر من عشق تو در دل نهان شد، دل زار و تن ناتوان شد رفتی چو تیر کمان شد، از بار غم پیکر من میسوزم از اشتیاقت، در آتشم از فراقت کانون من سینه من، سودای من آذر من من مست صهبای باقی، زان ساتکین رواقی فکر تو در بزم ساقی، ذکر تو رامشگر من دل در تف...
-
پریشانی
24 اردیبهشت 1393 19:57
با همه بی سر و سامانیام باز به دنبال پریشانیام طاقت فرسودگیام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنیام دلخوش گرمای کسی نیستم آمدهام تا تو بسوزانیام آمدهام با عطش سالها تا تو کمی عشق بنوشانیام ماهی برگشته ز دریا شدم تا که بگیری و بمیرانیام خوبترین حادثه میدانمت خوبترین حادثه میدانیام؟ حرف بزن ابر مرا باز کن دیر...
-
معما
24 اردیبهشت 1393 19:56
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش؟ زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست این چه استغناست یا رب؛ وین چه...
-
خواهش
24 اردیبهشت 1393 19:54
میخواهمت چنان که شب خسته خواب را میجویمت چنان که لب تشنه آب را محو توام چنان که ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیدهدمان آفتاب را بیتابم آنچنان که درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را بایستهای چنان که تپیدن برای دل یا آنچنان که بال پریدن عقاب را حتی اگر نباشی، میآفرینمت چونان که التهاب بیابان سراب را ای...
-
تیر نگاه
24 اردیبهشت 1393 19:53
بر تیر نگاه تو دلم سینه سپر کرد تیر آمد و از این سپر و سینه گذر کرد چشم تو به زیبایی خود شیفتهتر شد همچون گل نرگس که در آیینه نظر کرد با عشق بگو سر به سر دل نگذارد طفلی دلکم را غم تو دست به سر کرد گفتیم دمی با غم تو راز نهانی عالم همه را شور و شر اشک خبر کرد سوز جگرم سوخته دامان دلم را آهی که کشیدیم در آیینه اثر کرد...
-
بهار را باور کن
24 اردیبهشت 1393 19:52
باز کن پنجرهها را که نسیم روز میلاد اقاقیها را جشن میگیرد و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است همه چلچلهها برگشتند و طراوت را فریاد زدند کوچه یکپارچه آواز شده است و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقیها را گل به دامن کردهست باز کن پنجرهها را ای دوست هیچ یادت هست که زمین را عطشی وحشی سوخت برگها پژمردند تشنگی...
-
آخرین جرعه این جام
24 اردیبهشت 1393 19:38
همه میپرسند: «چیست در زمزمه مبهم آب؟ چیست در همهمه دلکش برگ؟ چیست در بازی آن ابر سپید، روی این آبی آرام بلند، که ترا میبرد اینگونه به ژرفای خیال چیست در خلوت خاموش کبوترها؟ چیست در کوشش بیحاصل موج؟ چیست در خنده جام؟ که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن مینگری!؟» نه به ابر، نه به آب، نه به برگ، نه به این آبی آرام...
-
لیلا
24 اردیبهشت 1393 19:37
لیلا دوباره قسمت ابنالسلام شد عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد میشد بدانم این که خط سرنوشت من از دفتر کدام شب بسته وام شد؟ اول دلم فراق تو را سرسری گرفت وان زخم کوچک دلم آخر جذام شد گلچین رسید و نوبت با من وزیدنت دیگر تمام شد گل سرخم! تمام شد شعر من از قبیله خون است، خون من فواره از دلم زد و آمد کلام شد ما خون تازه در...
-
رواق منظر چشم من
24 اردیبهشت 1393 19:35
رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرودآ، که خانه، خانه توست به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست دلت به وصل گل، ای بلبل صبا، خوش باد که در چمن، همه گلبانگ عاشقانه توست علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن که این مفرح یاقوت در خزانه توست به تن مقصرم از دولت ملازمتت ولی خلاصه جان خاک...
-
تو که یک گوشه چشمت...
24 اردیبهشت 1393 19:34
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد نیست دیگر به خرابات خرابی چون من باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند زخم و بر زخم نمک پاشد و مرهم ببرد پاکبازی که تو خواهی نفسی بنوازیش نه عجب باشد اگر صرفه ز عالم ببرد آنکه بر دامن احسان تو اش دسترسی است به دهان خاکش اگر...
-
در دیاری که در او نیست...
24 اردیبهشت 1393 19:32
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی هر کس آزار من زار پسندید ولی نپسندید دل زار من آزار کسی آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد هر که چون ماه برافروخت شب تار کسی سودش این بس که به هیچش بفروشند چو من هر که با قیمت جان بود خریدار کسی سود بازار محبت همه آه سرد است تا نکوشید پی گرمی بازار کسی من...
-
آب زنید راه را
24 اردیبهشت 1393 19:31
آب زنید راه را هین که نگار میرسد مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد راه دهید یار را آن مه ده چهار را کز رخ نوربخش او نور نثار میرسد چاک شدست آسمان غلغلهایست در جهان عنبر و مشک میدمد سنجق یار میرسد رونق باغ میرسد چشم و چراغ میرسد غم به کناره میرود مه به کنار میرسد تیر روانه میرود سوی نشانه میرود ما چه...
-
گوهر
24 اردیبهشت 1393 19:26
-
در آن نفس که بمیرم
24 اردیبهشت 1393 19:23
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم به گفتوگوی تو خیزم به جستوجوی تو باشم به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم...
-
روز وداع یاران
24 اردیبهشت 1393 19:20
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت گریان چو در قیامت چشم گناهکاران ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد از بس که دیر ماندی چون شام...
-
خنک آن غماربازی
24 اردیبهشت 1393 19:19
همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر همه غوطهها بخوردی همه کارها بکردی منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر همه نقدها شمردی به وکیل درسپردی بشنو از این محاسب عدد و شمار دیگر تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش بنماند هیچش...
-
وقتی تو نیستی
24 اردیبهشت 1393 19:18
وقتی تو نیستی نه هستهای ما چونان که بایدند نه بایدها... مثل همیشه آخر حرفم را و حرف آخرم را با بغض میخورم عمری است لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره میکنم باشد برای روز مبادا! اما در صفحههای تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هر چه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست مثل همین روزهاست اما کسی چه...
-
بیتو به سر نمیشود
24 اردیبهشت 1393 19:18
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو گوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشود جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود خمر من و خمار من باغ من و بهار من خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود جاه و جلال من تویی مکنت و...
-
مفتون
24 اردیبهشت 1393 19:17
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی نه جان بینصیبم را پیامی از دلارامی نه شام بیفروغم را نشانی از سحرگاهی نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی به دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی کیم من؟ آرزو گم...
-
دوستی
24 اردیبهشت 1393 19:15
دل من دیر زمانی است که میپندارد: "دوستی" نیز گلی است؛ مثل نیلوفر و ناز، ساقه ترد ظریفی دارد. بیگمان سنگدل است آنکه روا میدارد جان این ساقه نازک را "دانسته" بیازارد! در زمینی که ضمیر من و توست، از نخستین دیدار، هر سخن، هر رفتار، دانههایی است که میافشانیم. برگ و باری است که میرویانیم آب و...