سنگدلا

سنگدلا چرا دگر جور و جفا نمی‌کنی
جور و جفا بکن اگر مهر و وفا نمی‌کنی

هر چه غم و بلا رسد از تو به جان ما رسد
دور ز جان خستگان رنج و بلا نمی‌کنی

ای که ترش نشسته‌ای تیغ چرا نمی‌کشی
زخم چرا نمی‌زنی قهر چرا نمی‌کنی

زخم دگر بنه به دل مرهم اگر نمی‌نهی
درد دگر بده اگر خسته دوا نمی‌کنی

عهد هر آنچه می‌کنی وعده به هر که می‌دهی
عهد ز یاد می‌بری وعده وفا نمی‌کنی

در ره دوست شسته‌ای دست اگر ز جان دلا
جان به لب رسیده را از چه فدا نمی‌کنی

ای بت سرو قامتم منتظر قیامتم
خیز چرا نشسته‌ای فتنه به پا نمی‌کنی

تیر غمم زدی به جان تا که به خون نشانیم
هر چه کنی بکن بتا زانکه خطا نمی‌کنی

کیست سهیلی ای صنم خسته دلی ز درد و غم
کام دل شکسته‌ام از چه روا نمی‌کنی

احمد سهیلی خوانساری