دیوانگی

ز هشیاران عالم هر که را دیدم، غمی دارد
دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد

غافل

گل که می‌خندد ز طوفان حوادث غافل است
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت

ایمان

از میان کسانی که برای دعای باران به تپه‌ها می‌روند، تنها آنان که با خود چتری به همراه می‌آورند به کار خود ایمان دارند.

آهسته

غم و شادی در یک خانه زندگی می‌کنند، آهسته شادی کن تا غم بیدار نشود.

یاد

اگر عالم رود یادم، تو از یادم نخواهی رفت
به شرط آنکه گهگاهی، تو هم از ما کنی یادی

شطرنج

زندگی مثل شطرنج می‌مونه؛ اگه بازی بلد نباشی، همه می‌خوان یادت بدن، اما اگه بازیکن ماهری باشی، همه می‌خوان شکستت بدن.

اسیر

به غم کسی اسیرم، که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من، که در او اثر ندارد
غلط است هرکه گوید، دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد، دل او خبر ندارد

زندگی

شاید زندگی آن جشنی نباشد که ما آرزویش را داشتیم؛ اما، حال که به آن دعوت شده‌ایم، بگذار تا می‌توانیم شادی کنیم.

رشته

رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست
می‌کشد هر جا که خاطرخواه اوست

کاش

کاش می‌شد کاش‌ها را کاشت کرد
عشق را از باغ دل برداشت کرد

آینه‌دار

کنار جاری شب‌ها، برای آمدنت آه
هنوز آینه‌دارم، خدا کند که بیایی...

رضا علی‌اکبری

افسانه

زندگی عشق است، عشق افسانه نیست.

عقل

خدایا، آنکه را عقل دادی، چه ندادی و آنکه را عقل ندادی، چه دادی؟

خواجه عبدالله انصاری

سخن

هرکه سخن نسنجد، از جوابش برنجد.

سعدی

خطر

وقتی محبت، در دل اثر کرد، باید خطر کرد.