ﺩﯾﺮﻭﺯ
ﺩﯾﺪﻣﺶ
ﺑﺎ "ﺍﻭ" ﺯﯾﺒا ﻧﺒﻮﺩ
ﺑﻪ ﭼﻬﺮﻩﺍﺵ ﻫﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻧﻤﯽﺁﻣﺪ
ﺍﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺩت ﺯﻧاﻧﻪ ﺷﺪ
ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ، ﺯﺷﺖ ﯾﺎ ﺯﯾﺒﺎ، ﺧﻮﺏ ﯾﺎ ﺑﺪ،
ﺻﺎحب ﻗﻠﺒﺶ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ...
میدانی؟
یک وقتهایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تعطیل است
و بچسبانی پشت شیشه افکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دستهایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بیخیال سوت بزنی
در دلت بخندی به تمام افکاری که
پشت شیشه ذهنت صف کشیدهاند
آن وقت با خودت بگویی:
بگذار منتظر بمانند.
حسین پناهی
به
خاطر کندن گل سرخ ارّه آوردهاید؟
چرا ارّه؟
فقط به گل سرخ بگویید: تو، هی تو!
خودش میافتد و میمیرد!
بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نمیرسی.
گابریل گارسیا مارکز
وقتی قراره که من برات نقش زاپاس رو بازی کنم، ازم انتظار نداشته باش که دعایی غیر از پنچر شدنت برات بکنم!
سهراب!
خانه باشد طلبت
دل من سخت گرفته...
بگو
شانه دوست کجاست؟
میخواهم
برگردم به روزهای کودکی
آن زمانها که:
پدر تنها قهرمان بود.
عشق، تنها در آغوش مادر خلاصه میشد.
بالاترین نقطه زمین، شانههای پدر بود.
بدترین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند.
تنها دردم، زانوهای زخمیام بودند.
تنها چیزی که میشکست، اسباببازیهایم بود.
و معنای خداحافظ، تا فردا بود...!
حسین پناهی
رفتنت
ماندنی میشود، وقتی که نباید بروی بروی؛
و ماندنت رفتنی میشود، وقتی که نباید بمانی بمانی.