در
خانهی چشمانت، خوش جلوهگری پیدا
زان جلوه نهادستی، در خانهی ما غوغا
همراه
تو گر باشد، روی خوش فردایم
ورنه تن افسرده، کی دم زند از فردا
در
دامن عشق من، چون جشنی و سودایی
یاد تو سروری را، کرده به دلم برپا
با یک
نگه تو شد، غمگینی ما مستی
چون صبح دلانگیزی، شبهای دل تنها
از
هرم نفسهایت، تا گرمی دستانت
شد تشنهی هر آتش، دیوانه دل شیدا
در
دامن تنهایی، گر بی تو بماند دل
هرگز نتوان ماند، از ما اثری برجا
همراه
تو میمانم، گر با تو خطر باشد
عاشق شدهام عاشق، پروا نکنم پروا
با من
تو اگر باشی، بر مه نتوان افتد
هرگز نگه هامون، با روی تو در شبها