کاش میشد
یک نفس همراه با جوی آبی میشدیم
از غم این خستگی پا و دست یک لحظه عاری میشدیم
کاش میشد
یک دمی ما غرق در قطره آبی میشدیم
ورنه با سیلی خروشان و خشن ما غرق جذابی میشدیم
کاش میشد
ما یه جاغرقی با درک و اصیلی میشدیم
غیر این بهتر که غرق در سیل بیرحم و شدیدی میشدیم
مهدی علیپور جاغرق
من بی
تو چیزی نیستم، جز پردهی بی آفتاب
جز رختخواب کهنه و لیوان آب و قرص خواب
من بی تو چیزی نیستم، جز خونهی بیپنجره
جز آدمی که غربتش، از مرگ طولانیتره
حسین صفا
ﺭﻭﺯی ﺟﻮانی اﺯ اندیشمندی ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﭼﺮا اﻧﺴﺎنها اینقدﺭ ﺑﺮای ﭘﻮﻝ، ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭا میﺁﺯاﺭﻧﺪ و ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺪی میکنند؟ اندیشمند ﻗﻮطی ﻛﺒﺮیتی اﺯ ﺟﻴﺐ ﺩﺭآﻭﺭﺩ، ﺳﻪ چوب ﻛﺒﺮﻳﺖ ﺭا در دست ﮔﺮفت... اما سریعا ﺩﻭ چوب کبریت ﺭا ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﻗﻮطی ﻧﻬﺎﺩ. ﺁﻥ یک عدد چوب کبریت باقیمانده ﺭا ﻧﺼﻒ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻧﺼﻔﻪ ﻛﻪ ﻧﻮک ﺗﻴﺰی ﺩاﺷﺖ ﻻی ﺩﻧﺪاﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺗﻤﻴﺰ ﻛﺮﺩ و ﮔﻔﺖ: نمیدانم!!
کشیدن ترمزدستی قبل از دعوا تو خیابون، قدرتی به آدم میده که فنون معبد شائولین در چین یه همچین قدرتی رو نمیده!
از
آزادی سوار تاکسی شدم تا صادقیه میگم چقدر شد؟ راننده میگه 2000 تومن.
میگم همش دو قدم راهه 2000 تومن؟! میگه اینطوری قدم برداری شلوارت پاره میشه!
اگر
تو آمریکا هم قوانین نامگذاری شرکتها مثل اینجا بود،
اسم شرکت اپل میشد: سیب پردازان سیستمگستر غرب!
پلیس
جلو یه ماشین رو میگیره و میگه: چون از صبح اولین کسی هستی که کمربند ایمنی بستی،
برنده 100 هزار تومن پول شدی. حالا میخوای باهاش چیکار کنی؟
مرد میگه: میرم گواهینامه میگیرم.
زنش سریع میگه: جناب سروان این وقتی اکس میزنه پرتوپلا میگه.
بچشون از اون پشت میگه: بابا نگفتم با ماشین دزدی قاچاق نکنیم؟
یه صدا از صندوق عقب میاد: از مرز رد شدیم یا نه؟!
یه روز به لقمان گفتن «ادب از که آموختی؟» سرش رو به علامت تاسف تکون داد و گفت: خسته نمیشین از این مسخرهبازیا؟!
بابام
بهم پول داده برم خرید، میگم تو که پول میدی، یه کم بیشتر بده زیاد اومد برمیگردونم،
من بچهاتم!
میگه: تو دنیای منی اما، به دنیا اعتمادی نیست!