مرغ
دلم هوای وطن کرده است
او عزم خاک کوی پدر کرده است
از بس
گرفته دل در هوای غریب
گویا بظلمت عالم سفر کرده است
هر
بام که مرغ شبگیر بنالد به آن
حتما بخانه غریبی وطن کرده است
کبوتری
که شبها به لانه برگردد
از ماجرای شب تار حذر کرده است
مردی که
دور ماند از کودکان عزیزش
تا قلههای صبوری سفر کرده است
مرگ
مسافر، همه شهادت نوشتهاند
آری خدا به غریبان کرم کرده است
ای دل
خموش که تو شمع انجمنی
این آتش درون بهعالم خبر کرده است
کوی
دوست کجا و دیار غریب کجا
این کبوتر هوای حرم کرده است
هوای
روز وصل، دوای درد فراق
غریب دلش هوای وطن کرده است
حسنعلی عنابستانی - برزیل 89/4/24
یه
وقتایی دلم از جنگ میگیره
چیزی نگم دق میکنه میمیره
دنیا
دیگه پر قانون جنگه
دست همه مرد و زنش تفنگه
یکی
همش عاشق جنگ و مرگه
یکی میون بمب و دود و سنگه
یکی
تو فکر بهترین سلاحه
در حالیکه اون یکی بیگناهه
ای
کاش که جنگ میونمون نباشه
تو رگ و ریشه و خونمون نباشه
بمب و
آتیش رو سرمون نباره
هیچکی رو مین پاهاشو جا نذاره
فرشته نوری