بغض

هر چه بغضت بزرگ‌تر
بهانه‌ی ترکیدنش کوچک‌تر..

آهن‌ربا

دلم را آهنی کردم
مبادا عاشقت گردد
ندانستم تو ای ظالم
دلی آهن ربا داری...

ساعت شنی

عشق مثل ساعت شنی می‌مونه، همان‌طور که قلب رو پر می‌کنه، مغز رو خالی می‌کنه!

عشق

عشق یعنی کوچک کردن دنیا به اندازه یک نفر یا بزرگ کردن یک نفر به اندازه دنیا.

ساخت‌وساز

دیگه کسی مشغول ساخت‌وساز نیست؛ همه مشغول ساخت‌وپاخت‌اند!

شرافت

این روزها به جای شرافت از انسان‌ها فقط «شر» و «آفت» می‌بینی.

بینایی

ما آدم‌ها مشکل بینایی داریم، هر کس به ما زیاد نزدیک شود، دیگر دیده نمی‌شود.

سمفونی

چه سمفونی گوش‌خراشی خواهد شد زمانی که هر کس ساز خودش را بنوازد.

منطق

حرف‌زدن با کسی که منطق حالیش نیست، مثل اینه که که بخوای رو چرتکه ویندوز نصب کنی!

روز خوب

یه روز خوب اومدنی نیست، ساختنیه.

حقیقت

همیشه یک ذره حقیقت پشت هر «فقط یه شوخی بود» هست؛
یک کم کنجکاوی پشت «همین‌طوری پرسیدم» هست؛
قدری احساسات پشت «به من چه اصلا» هست؛
مقداری خرد پشت «چه می‌دونم» هست؛
و اندکی درد پشت «اشکالی نداره» هست.

درد

درد یعنی سرت به همون سنگی بخوره که به سینه می‌زدی.

قصه‌ها

قصه‌ها واسه بیدار کردن آدما نوشته شدن، اما ما واسه خوابیدن ازشون استفاده می‌کنیم.

پیر

این روزها انگار آدم‌ها، به دست هم پیر می‌شوند، نه به پای هم.

بابا

بابا کیه؟ اونیه که تا هست دیده نمی‌شه. ولی وقتی که می‌ره کمر آدم می‌شکنه. اونجاس که آدم دنبال یه پشت، یه ستون از جنس غیرت، یه تکیه‌گاه و یه عاشق و شیفته خانواده می‌گرده. ولی افسوس...