ﮔﺎﻫﯽ ﻭقتها
ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﯽﻣﺎﻧﻨﺪ، ﭼﻮﻥ ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﮐﻔﺘﺎﺭ ﻻﺷﺨﻮﺭﻧﺪ، ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺩﺯﺩﻧﺪ؛
ﺁﻧﻬﺎ ﺷﯿﺮﻧﺪ، ﻻﻏﺮ میشوند ﺍﻣﺎ ﺍﺻﺎﻟﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯﺩﺳﺖ نمیدهند.
دل من
خانهی توست
تو بزرگی، دل من نیز بزرگ
نازنینم! نکنی دلتنگم
که اگر تنگ شود، دل طوفانزدهام
تو به تنگ میآیی...
سونا بهرامی
رو سر
بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم
و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من
گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
ماییم
و آب دیده در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره
کشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن
بر
شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن
دردی
است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
در
خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر
اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
از برق این زمرد هی دفع اژدها کن
بس کن
که بیخودم من ور تو هنرفزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن
مولوی
ماه
بالای سر آبادی است،
اهل آبادی در خواب.
روی این مهتابی خشت غربت را میبویم.
باغ
همسایه چراغش روشن،
من چراغم خاموش.
ماه تابیده به بشقاب خیار، به لب کوزه آب.
غوکها
میخوانند.
مرغ حق هم گاهی.
کوه
نزدیک من است: پشت افراها، سنجدها.
و بیابان پیداست.
سنگها پیدا نیست، گلچهها پیدا نیست.
سایههایی از دور، مثل تنهایی آب، مثل آواز خدا پیداست.
نیمه
شب باید باشد.
دب کبر آن است، دو وجب بالاتر از بام.
آسمان آبی نیست، روز آبی بود.
یاد
من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم.
یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بزها بردارم،
طرحی از جاروها، سایههاشان در آب.
یاد من باشد هر چه پروانه که میافتد در آب، زود از آب درآرم.
یاد من باشد کاری نکنم، که به قانون زمین بر بخورد.
یاد من باشد فردا لب جوی، حولهام را هم با چوبه بشویم.
یاد من باشد تنها هستم.
ماه بالای سر تنهایی است.
سهراب سپهری
فکرشو
بکن، یکی از دغدغههای زندگی دخترا رنگ ناخوناشونه!
اونوقت من میخوام برم بیرون فقط چک میکنم یهوقت خشتکم پاره نباشه !!
بهلول زنی زشتروی داشت. روزی زنش به او گفت: اگر من بمیرم، تکلیف تو چیست؟ بهلول گفت: بهتر است بپرسی اگر نمیری، تکلیف چیست!
حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است؟ گفت: آن را که سخاوت است، به شجاعت حاجت نیست.
گلستان سعدی
خوب
من، هنر در فاصلههاست...
زیاد نزدیک به هم میسوزیم و زیاد دور از هم یخ میزنیم.
تو، نباید آن کسی باشی که من میخواهم، و من نباید آن کسی باشم که تو میخواهی.
کسی که تو از من میخواهی بسازی، یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت.
من باید بهترین خودم باشم برای تو و تو باید بهترین خودت باشی و بشوی برای من.
خوب من، هنر عشق در پیوند تفاوتهاست و معجزهاش نادیده گرفتن کمبودها.
زندگی است دیگر...
همیشه که همه رنگهایش جور نیست، همه سازهایش کوک نیست.
مهاتما گاندی خطاب به نامزدش
آنکه حقیقت را نمیداند نادان است، آنکه حقیقت را میداند، ولی انکار میکند تبهکار است.
برتولت برشت
یکی از نشانههای افراد موفق این است که عملگرا هستند و یکی از نشانههای آدمهای معمولی این است که حرفگرا هستند.
برایان تریسی