پیرزنه دید عزراییل داره میاد، از ترس رفت تو مهد کودک نشست پیش بچهها و شروع کرد به پفک خوردن! عزراییل نشست پیشش گفت چکار میکنی؟ پیرزنه با صدای بچگانه گفت: قاقا میخورم! عزراییل گفت پس بخور که میخوایم بریم دده!