تو میروی
و دل ز دست میرود
مرو که با تو هر چه هست میرود
دلی
شکستی و به هفت آسمان
هنوز بانگ این شکست میرود
کجا
توان گریخت زین بلای عشق
که بر سر من از الست میرود
نمیخورد
غم خمار عاشقان
که جام ما شکست و مست میرود
از آن
فراز و این فرود غم مخور
زمانه بر بلند و پست میرود
بیا
که جان سایه بیغمت مباد
وگرنه جان غمپرست میرود
شب غم
تو نیز بگذرد ولی
درین میان دلی ز دست میرود
هوشنگ ابتهاج