پول

ﺭﻭﺯی ﺟﻮانی اﺯ اندیشمندی ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﭼﺮا اﻧﺴﺎن‌ها این‌قدﺭ ﺑﺮای ﭘﻮﻝ، ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭا می‌ﺁﺯاﺭﻧﺪ و ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺪی می‌کنند؟ اندیشمند ﻗﻮطی ﻛﺒﺮیتی اﺯ ﺟﻴﺐ ﺩﺭآﻭﺭﺩ، ﺳﻪ چوب ﻛﺒﺮﻳﺖ ﺭا در دست ﮔﺮفت... اما سریعا ﺩﻭ چوب کبریت ﺭا ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﻗﻮطی ﻧﻬﺎﺩ. ﺁﻥ یک عدد چوب کبریت باقی‌مانده ﺭا ﻧﺼﻒ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻧﺼﻔﻪ ﻛﻪ ﻧﻮک ﺗﻴﺰی ﺩاﺷﺖ ﻻی ﺩﻧﺪاﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺗﻤﻴﺰ ﻛﺮﺩ و ﮔﻔﺖ: نمی‌دانم!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد