هست، نیست

گر تو پنداری دلم را جز تو یاری هست، نیست
یا غمم را غیر یادت غمگساری هست، نیست

گر بگویم، سینه از دست تو پرخون نیست، هست
ور بپرسی کز تو، در خاطر غباری هست، نیست

از دو صد فرسنگ ره، الهام می‌باری به من
مهربان‌تر از تو در دنیا نگاری هست؟ نیست

پیش تیرت گر بگویی دیده بر هم زد، نزد
شیر چشمت را به از این دل شکاری هست، نیست

گر کسی گوید که در دنیا به دوش زندگی
سخت و سنگین‌تر ز هجر یار باری هست، نیست

دوست شاد است از من و دشمن پریشان، مرد را
در جهان بالاتر از این افتخاری هست، نیست

ابوالقاسم لاهوتی