تواضع

گدا گر تواضع کند خوی اوست
ز گردن فرازان تواضع نکوست
اگر زیردستی بیفتد چه خاست؟
زبردست افتاده مرد خداست

سعدی

بی‌وفایی

ز فراق چون ننالم من دلشکسته چون نی
که بسوخت بند بندم ز حرارت جدایی
سر برگ گل ندارم ز چه رو روم به گلشن؟
که شنیده‌ام ز گل‌ها همه بوی بی‌وفایی

فخرالدین عراقی

چرخ نیلوفری

بسوزند چوب درختان بی بر
سزا خود همین است مر بی‌بری را
درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را

ناصر خسرو قبادیانی

سر می‌فروش

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سرّ می‌فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش

حافظ

نام تو

با هر چه عشق، نام تو را می‌توان نوشت
با هر چه رود، راه تو را می‌توان سرود
بیم از حصار نیست، که هر قفل کهنه را
با دست‌های روشن تو می‌توان گشود

محمدرضا عبدالملکیان

نوبهار

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گِل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

حافظ

درخت دوستی

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد
چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان
که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد

حافظ

آتش عشق

الهی آتش عشقم به جان زن
شرر زان شعله‌ام بر استخوان زن
چو شمعم برفروز از آتش عشق
بر آن آتش دلم پروانه‌سان زن

باباطاهر

حسن تو

حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد
بنمود جمال و عاشق زارم کرد
من خفته بدم به ناز در کتم عدم
حسن تو به‌دست خویش بیدارم کرد

فخرالدین عراقی

کیمیای هستی

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

حافظ