-
عمر
22 شهریور 1393 14:16
عمر آنقدر کوتاه است که نمیارزد آدم حقیر و کوچک بماند. بنجامین دیزرائیلی
-
سر نهان
21 شهریور 1393 18:13
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم رنگ رخساره خبر میدهد از سر نهانم گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم هیچم از دنیی و عقبی نبرد گوشه خاطر که به دیدار تو شغلست و فراغ از دو جهانم گر چنانست که روی من مسکین گدا را به در غیر ببینی ز در خویش برانم من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم نه در...
-
دل
21 شهریور 1393 18:12
تو میروی و دل ز دست میرود مرو که با تو هر چه هست میرود دلی شکستی و به هفت آسمان هنوز بانگ این شکست میرود کجا توان گریخت زین بلای عشق که بر سر من از الست میرود نمیخورد غم خمار عاشقان که جام ما شکست و مست میرود از آن فراز و این فرود غم مخور زمانه بر بلند و پست میرود بیا که جان سایه بیغمت مباد وگرنه جان غمپرست...
-
فاصلهها
21 شهریور 1393 18:10
بیقرار توام و در دل تنگم گلههاست آه! بیتاب شدن عادت کمحوصلههاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پر زدن چلچلههاست بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزلههاست باز میپرسمت از مسئله دوری و عشق و سکوت تو جواب...
-
دلربایی
21 شهریور 1393 18:09
مرگ در قاموس ما از بیوفایی بهتر است در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است قصهی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه دل به دست آوردن از کشورگشایی بهتر است تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است باشد ای عقل معاشاندیش، با معنای عشق آشنایم کن ولی ناآشنایی بهتر است فهم این رندی برای اهل معنا سخت...
-
هست، نیست
21 شهریور 1393 18:08
گر تو پنداری دلم را جز تو یاری هست، نیست یا غمم را غیر یادت غمگساری هست، نیست گر بگویم، سینه از دست تو پرخون نیست، هست ور بپرسی کز تو، در خاطر غباری هست، نیست از دو صد فرسنگ ره، الهام میباری به من مهربانتر از تو در دنیا نگاری هست؟ نیست پیش تیرت گر بگویی دیده بر هم زد، نزد شیر چشمت را به از این دل شکاری هست، نیست گر...
-
طلب عشق
21 شهریور 1393 18:07
یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم خود بتازیم به هر درد که از دوست رسد بهر بهبود ولی فکر دوایی نکنیم جای پرداخت به خود بر دگران اندیشیم شکوه از غیر خطا هست، خطایی نکنیم یاور خویش بدانیم خدایاران را جز به یاران خدا دوست وفایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و...
-
تار مو
21 شهریور 1393 13:53
کچل شدم اما چیزی ندیدم، پس چه شد آن دنیایی را که میگفتی بههم میریزم اگر یک تار مویت کم شود؟
-
خوب
21 شهریور 1393 13:52
حالم خوب است؛ درست مثل پدربزرگ که میگفت خوبم و مرد...
-
فرصت
21 شهریور 1393 13:51
سلامتی اون مادری که حلقه ازدواجش رو فروخت تا بچهش بتونه درس بخونه؛ اما حالا آقای دکتر فرصت نمیکنه یه سر به مادر پیرش تو خونهی سالمندان بزنه...
-
اتفاق
21 شهریور 1393 13:49
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ! ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ بهخاطرم ﺗﻌﻄﯿﻞ میشود؛ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ میشود؛ ﻧﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ میشود؛ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ میشود. ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ میشود؛ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻤﯽ شکستهتر؛ ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ؛ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺒﺎﺏ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻩﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ...
-
خنده
21 شهریور 1393 13:46
خندهات رو به همه بده، ولی لبخندت رو به یه نفر عشقت رو به همه بده، ولی وجودت رو به یه نفر بذار همه عاشقت باشن، ولی خودت عاشق یه نفر باش.
-
گرگ
21 شهریور 1393 13:45
ﺑﺎ گرگها ﺩﻭﺳﺘﯽ ﮐﻦ! ﭼﻮﻥ ﺗﺎ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻧﺸﻮﻧﺪ، ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﻤﯽﮐﻨﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﺍﻧﺴﺎنها ﺗﺎ ﺳﯿﺮ میشوند ﺧﯿﺎﻧﺖ میکنند؛ گرگ باش، مغرور! میخواهی خنجری بزنی از روبهرو بزن؛ مثل گرگ تعصب داشته باش، مثل گرگ حتی به شیر هم رحم نکن؛ مثل گرگ رو در رو حق بگیر، به مانند گرگ باش دشمن را بدر؛ در برابر سگان ولگرد بیتفاوت باش، آنها با پارس کردنهای...
-
ایمان
21 شهریور 1393 13:44
هیچ بچهای نگران وعده بعدی غذاش نیست، چون به مهربونی مادرش ایمان داره؛ ای کاش ما هم با همون آرامش به خدامون ایمان داشتیم.
-
نگاه
21 شهریور 1393 13:44
شیر برای اثبات قدرتش، نیاز به جنگیدن با هر شغال و کفتاری ندارد؛ همان نگاهش کافیست...
-
بهانه
21 شهریور 1393 13:43
"رفتن"! رفتن که بهانه نمیخواهد، یک چمدان میخواهد از دلخوریهاى تلنبار شده و گاهى حتى دلخوشیهاى انکار شده... رفتن که بهانه نمیخواهد وقتى نخواهى بمانى، با چمدان که هیچ بىچمدان هم میروى! "ماندن"! ماندن اما بهانه مىخواهد، دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغهاى دوستداشتنى، دوستتدارمهایى که مىشنوى...
-
دنیا
21 شهریور 1393 13:42
گفت: دوستت دارم گفتم: چقدر؟ گفت: یه دنیا وقتی رهایم کرد پرسیدم: مگه یه دنیا دوستم نداشتی؟ لبخندی زد و گفت: دنیا دو روزه.
-
کاش
21 شهریور 1393 13:42
کاش داشتنت به راحتی دوستداشتنت بود...
-
عجیب
21 شهریور 1393 13:41
همیشه ابرها میبارند ولی انسانها ستارهها را دوست دارند؛ چه موجودات عجیبی! این همه گریه را به چشمکی میفروشند...
-
خدا
21 شهریور 1393 13:40
همه را صدا زدم جز خدا؛ هیچکس جوابم را نداد جز خدا...
-
خیال
21 شهریور 1393 13:40
یه قانون مهم هست که میگه: همیشه اونی که تو خیالته، بیخیالته!
-
اشک
21 شهریور 1393 03:08
اشکهایم که سرازیر میشوند، دیری نمیپاید که قندیل میبندند؛ عجیب سرد است هوای نبودنت...
-
دریا
21 شهریور 1393 03:08
من از دریا نمیترسم تا وقتی پیش من باشی؛ من سالها قبل در تو غرق شدم
-
پل
21 شهریور 1393 03:07
ارزشت برایم آنقدر هست که برایت پل عبور شوم؛ حتی اگر نگاهت به زیر پایت نیفتد.
-
قرار
21 شهریور 1393 03:06
قرارمان فصل انگور شراب که شدم بیا تو جام بیاور من جان جام را خالی از جان کن هراسی نیست... فقط تو خوش باش همین مرا کافیست...
-
غروب
21 شهریور 1393 03:06
کاش هر روز جمعه بود، و دلتنگیهایم را گردن غروبش میانداختم...
-
ماه
21 شهریور 1393 03:06
دلتنگم؛ مثل ماه که بدون نیمهاش، هر شب لاغرتر میشود...
-
حس
21 شهریور 1393 03:05
دلتنگی یک حس کشندهی لذتبخش است؛ مثل لیسیدن عسل از لبهی شکستهی لیوان...
-
جان
21 شهریور 1393 03:05
هستی به دلم، به دل که نه، در جانی در جان منی و در دلم میمانی
-
جرم
21 شهریور 1393 03:04
میخواهم چشمان دزدت را در قاب و زندان نگاهم حبس کنم! جرمشان سنگین است، دلم را دزدیدهاند! فریبا فوقانی